در مورد فرهنگ تعابیر وتوضیحات زیادی موجود
هست . یکپارچه کردن و همه را به نحوی در یک تعریف جامع و مانع در آوردن نه
ممکن است و نه مقدور و نه تابحال چنین کاری انجام گرفته . بنا به بینشها و
نگرشهای افراد و پژوهشگران تعابیر و تعاریف خاصی از « فرهنگ» مستفاد شده .
در اینجا برآنیم تا در ابتدا، بنا به ضرورتی که تشخیص میدهیم نگاهی به
گذشته این واژه داشته باشیم و آن را دقیقتر بررسی کنیم ، چرا که برای شناخت
هر پدیده، تاریخ آن ضروری ولازم است .به طور کلاسیک، سیر تاریخی ومنشاء
واژه «فرهنگ » را بایست در آلمان جستجو کرد .
در
پایان قرن هیجدهم که افکار اجتماعی ، یک خصیصه علمی به خود گرفت و شروع به
جستجوی قوانین اجتماعی کرد که راهنمای رفتار بشر باشند . مطالعاتی تحت
عنوان «تاریخ جهانی » انجام شد، دانشمندان در این مطالعات بدنبال آن بودند
که «تاریخ عمومی » بشر و جوامع را از ابتدای شکلگیری آن مدون کنند .
مورخان که شروع کننده چنین جریانی بودند ، توجه چندانی به تاریخ سیاسی و
نظامی که ( معمول قرون قبل ) بود نداشتند ، بلکه توجه آنها بیشتر متوجه ،
آداب ورسوم ، نهادها ، افکار ، هنرها، و علوم بود . همین کنجکاوی باعث
گردید که به جوامع و تمدنها بیشتر توجه کنند و اسناد فر اوانی را درباره
تمامی ادوار تاریخی و تمامی جوامع شناخته شده جمع آوری کنند ، در ضمن آنان
اعتقاد داشتند که تاریخ بشری «تاریخ پیشرفت بشریت است » و مطالعه تطبیقی
جوامع و تمدنها آثار این پیشرفت را مشخص میکنند و بخصوص تاریخ تطبیقی
بایست امکان تشخیص ادوار تاریخی و جوامعی را که مراحل متفاوت پیشرفت بشری
را نشان دادهاند فراهم آورد . بدین منظور این محققان آن لحظات تاریخی را
که با افزایش شناخت و معرفت گسترش هنرها ، خلاف رسوم و بهبود نهادهای
اجتماعی همراه بود، مشخص میکردند و بدین سان می توانستند از یک دوره
پیشرفت سخن بگویند و واژه «فرهنگ » برای بیان این تکامل در پیشرفت بکار
گرفته شد.
در زبان فرانسه قرون وسطی،
واژه ( cultore) به معنای «پرستش مذهبی »بود وو واژه couture یا coture را
به معنی «مزرعه شخمزده و بذر پاشیده » بکار میبرند . فعل cuturer و
همچنین coutureبه معنی «عمل کاشتن زمین » به کار گرفته میشود . در قرن
هفدهم است که کلمهcoltore به معنای « کارروی زمین می آید » و در قرن هیجدهم
نویسندگان استفاده از culture را به طور عام برای نشا دادن « تربیت روح
»آغاز میکنند . در زبان فرانسه واژه «فرهنگ » به معنای پیشرفت فکری یک شخص
یا به عبارت بهتر « کار لازم برای این پیشرفت » به کار گرفته میشده است .
امادر
حوزه زبان انگلیسی مفهوم «فرهنگ » تحولا ت دیگری به خود میبیند . ای. بی.
تایلور درکتب خود بنام فرهنگهای ابتدای « primitive cuttvre
»که در سال ۱۸۷۱ منتشر شد، برای اولین بار واژه فرهنگ را در انگلستان مطرح
کرده ـ گرچه خود او وامدار کسان دیگری بود، اما به طور رسمی به او استناد
میکنند . تایلور «فرهنگ cutture» را مترادف با «تمدنcivilaaization » بکار
گرفت . وی در ابتدای کتاب خود تعریفی از فرهنگ ارائه میکند که پس از او
بارها نقل شده است:
«فرهنگ یا تمدن به
مفهوم قوم نگاری عام خود، مجموعه پیچیدهای است مشتمل بر معارف ، معتقدات ،
هنر ، حقوق ، اخلاق ، رسوم و تمامی تواناییها و عاداتی که بیشتر به عنوان
عضوی از جامعه اخذ می نماید».
در
اینجا یک توصیف از «فرهنگ »دیده میشود که با معنای اولیه آن در زبان
آلمانی که به معنای پیشرفت است، تفاوت داردو « تمدن » را نمیرساند بلکه به
امور واقع گفته میشود که در یک مقاطع زمانی خاص قابل مشاهده است، که
میتوان تحول آنها را دنبال کردو این در واقع یک تولد جدید برای این واژه
بود.
بهر حال واژه « فرهنگ » (کولتور )
که از فرانسه گرفته شده بود و از آلمانی به انگلیسی ترجمه شده هر بار یک
معنای جدید بدان افزوده شده و از « مزرعه شخمزده و بذز پاشیده » که در
زبان فرانسوی قدیم معنا داده تا مفهوم جامعهشناختی آن که وارد زبان فرانسه
شده، بسیار فراز و نشیب داشته و تحولاتی به همراه داشته که مورد بحث ما
نیست و شاید بعدها بتوان درباره آن صحبت کرد. در اینجا ما دامنه بحث خود را
محدود به تعریف از واژه «فرهنگ » میکنیم .
گی روشه ـ استد دانشگاه مونترال کانادا ـ با استفاده از تعریف تایلور و محققان دیگر فرهنگ را اینگونه تعریف میکند.
«
فرهنگ مجموعه بهم پیوستهای از شیوههای تفکر احساس و عمل است که کم و بیش
مشخص است و توسط تعداد زیادی از افرادی فراگرفته میشود و بین آنها مشترک
است و دو شیوه عینی و نمادین به کار گرفته میشود تا این اشخاص را به یک
جمع خاص و متمایز مبدل سازد » .
در
کتب «فرهنگ علوم اجتماعی » تألیف آلن بیرو«فرهنگ » را «مراقب از گیاهان » و
معنای مجازی آن را مراقبت از اندیشه معنی کرده و اضافه میکند:
۱ـ
زمانی که این واژه ( فرهنگ ) بالاخص در مورد انسان به کار میرود «میزان
آموزش و پرورش » و یا میزان توجه به پرورش اندیشه و اشتغالات فکری را
میسازد .
۲ـ زمانی که این اصطلاح در
انسانشناسی ، مردمشناسی و یا جامعهشناسی به کار میرود معنایی بالنسبه
متفاوت میپذیرد . و در ادامه اضافه میکند که :
«در
فرهنگ مجموع حیات اجتماعی از زیر بناهای فنی و سازمانهای نهادهای گرفته تا
اشکال و صوربیان حیات روانی مطمع نظر قرار میگیرند و تمامی آنان همچون یک
نظم ارزشی تلقی میشوند و به گروه نوعی کیفیت و تعالی انسانی می بخشد .»
بهرحال بررسی تمامی نظریات درباره فرهنگ نیاز به زمانی طولانی دارد و گاه
دویست و پنچاه تعریف و حتی بیشتر تا حدود سیصد تعریف و برخی چهارصد تعریف ر
ا برای فرهنگ ذکر کردهاند نکتهای که میتوان در اینجا از آن استفاده کرد
این است که در تمامی این تعاریف به نوعی به مجموعه دستاوردهای معنوی و
مادی بیشتر تکیه شده است . برخی از این تعاریف ذیلاً آورده میشود :
« فرهنگ عبارت است مجموعهای از عقاید، عادات، فرمها، و هنرهای متعلق به جمعی از انسانها در زمان و مکان مشخص »
« فرهنگ عبارت است از سیستم رفتارها و حالتهای متکی برضمیر ناخودآگاه»
« فرهنگ عبارت است از ارتباط متقابل سه عامل : ارزشها با روابط و ساختارها ی اجتماعی »
« فرهنگ عبارت است از رفتار متعارف و مرسوم جامعه ، فرهنگ بر همه کنشهای فرنفوذ میکند حتی اگر وی به دشواری از آن آگاه باشد.»
« فرهنگ به معنای کلیت در هم تنیدهای است در رفتار سنتی که نژاد بشر آن را پرورانده است و نسل به نسل آموخته میشود .»
از
این پژوهشگران نوعی طبقهبندی را بر مبنای نوع تعریف و عناصر مندرج در هر
تعریف و تکیهگاههای هر تعریف به عمل میآورد و بیان میکند که واژه فرهنگ
را میتوان از زوایای مختلف نگاه کرد که عبارتند از :
الف) تعریفهای تاریخی : که تکیه برروی میراث فرهنگی و وراثت اجتماعی در فرهنگ دارند.
ب) تعریفهای تشریحی: که برروی قاعده یا را و روش تکیه داردو فرهنگ یک جامعه را راه و رسم زندگی اعضای آن میداند.
ت)
تعریفهای روانشناختی: در این گروه یاتاکید برفرهنگ بعنوان وسیله « ساز
واری » و حل مسائل است و یا تاکید برفرهنگ به عنوان « آموختگی » صورت
اجتماعی است. و تجسم آموزشهای یک گروه اجتماعی در طول نسلها و یا تاکید
برعادات است .
ث) تعریفهای ساختاری : که برالگوسازی یا سازمان فرهنگ متکی است.
ج) تعریفهای تکوینی : که فرهنگ را متکی بریک فرآورده یا ساخته یا تصورات یا نهادها میداند.
در
بین متونی که از گذشتههای دور به میراث رسیده واژه :«فرهنگ » در معیاری
خاص استفاده شد، اینکه کلمه «فرهنگ » از دو حرف «فره » به معنای «شکوه و
عظمت » است و « هنگ » از ریشه اوستایی «سنگ » به معنی «کشیدن» و « سنگینی »
و «وقار » برگرفته شده جای تأمل و تدفیق بیشتری دارد.
بنابه پژوهش یکی از پژوهشگران کلمه فرهنگ در متون پهلوی به معنای «دانش و دانایی» آمده است .
«
به خاستاری فرهنگ کوشا باشید . چه فرهنگ تخم دانش است و برآن خرد است و
خرد آرایش دو جهان است و درباره آن گفتهاند که فرهنگ اندر فراخی پیرایه و
اندر شگفتی ( سختی ) پانه ( نگهبان ) و اندر آستانه ( مصیبت ) دستگیر و
اندر تنگی پیشه است .»
( به نقل از
دکتر محمود روحالامینی از کتاب مبانی انسانشناسی ) در شاهنامه فردوسی نیز
فرهنگ با معانی متفاوت و به معنی دانش علم ، نیکمردی و مترادف با خصایل
اخلاقی به کار رفته است، در شعر مربوط به اندرزنامه انوشیروان »آمده:
زادنابپرسید سپس دادگر که فرهنگ بهتر بودیا گهر
چنین دادپاسخ بدرورهنمون که فرهنگ باشد زگوهرفزون
که فرهنگ آرایش جان بود زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهربی هنرزلروخواراست و مست به فرهنگ باشد روان تندرست
در اختمام برهان قاطع لغت فرهنگ بدین معنی آورده :
«
برون و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیدگی باشد ،
کتاب لغات فارسی را نیز گویند. نام مادر کیکاووس هم بوده ، شاخ درختی را
نیز گویند که در زمین خوابانیده خاک برروی آن بریزد تا از جای دیگر
سربرآورد و کاریزآب را نیز گفتهاند . چه دهن فرهنگ جایی را میگویند از
کاریز که آب برروی زمینآید»
تا همین
اواخر کلمه « فرهنگ »به معنی «علم و دانش » به کار میرفت و اطلاق نام
«اداره فرهنگ» به آموزش و پرورش فعلی با توجه به همین مفهوم و معنی بود، به
علاوه کلمه فرهنگ با مفهوم روشنفکری و طبقاتی مترادف کلمات «مبادی آداب »،
« باریک اندیش»،«با سواد»، «اهل مطالعه » ، « خوش مشرب» ، « آشنا با
آداب و رسوم خاص » و «مؤدب و دارای خصایص اخلاقی » نیز به کار میرود و
معمول چنین استنباط میشود که کسی را میتوان «بافرهنگ » نامید که با رفتار
مؤدبانهاش برای خود شخصیت و موقعیتی احراز کند،در همین جا باید گفت که
تمامی این مفاهیم در مفهوم جامعهشناسی آن جزیی از «فرهنگ » است ن خود
فرهنگ .
پینوشت :
در این نوشته از کتب زیر استفاده شده
۱ـ جاناتان اچ ـ ترنروال بیگی . پیدایش نظزیه جامعهشناختی . ترجمه ، عبدالعلی لساییزاده، شیراز : مرکز دانشگاه شیراز ۱۳۷۱
۲ـ گی روشه. کنش اجتماعی . ترجمه هما زنجانیزاده .
مشهد : دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳۶۷
۳ـ آلن پیرو. فرهنگ علوم اجتماعی . ترجمه باقر روحانی . تهران : مؤسسه کیهان ۱۳۷۰
۴ـ روحالاامینی محمود. مبانی انسانشناسی .
تهران : انتشارات عطار ۱۳۷۰
۵ـ شریعتی علی. فرهنگ و ایدئولوژی . تهران : حسینیه ارشاد ۱۳۵۰
۶ـ حقشناس فرامرز ( تعاریف فرهنگ و ...) فصلنامه دانشگاه انقلاب .