نقدی بر کوتاهنوشت دکتر مصلح با عنوان «علوم انسانی اسلامی» و «آیتالله محمدتقی مصباح»احمدحسین شریفی/جناب دکتر علیاصغر مصلح استاد دانشگاه علامه طباطبائی در کوتاهنوشتی ضمن اعتراض به نامگذاری روز رحلت #علامه_مصباح یزدی (۱۲ دی ماه) به روز «علوم انسانی اسلامی»، نکاتی بیان کرده است که بررسی آنها نیازمند فرصتی فراخ است.
در
عین حال، ضمن دعوت از ایشان برای حضور در یک مناظره و گفتگوی علمی در این
موضوع، در هر مکانی که صلاح میدانند، به اختصار چند نکته را متذکر میشوم:
نکته اول: نوشتهاند: «آیتالله مصباح درکی سطحی و مخدوش از فرهنگ و تمدن غرب داشت» پیشفرض این سخن آن است که شرط طرح ایده #علوم_انسانی_اسلامی
این است که درکی عمیق و درست از فرهنگ و تمدن غرب داشته باشیم! روشن است
که این پیشفرض، بدیهی نیست! بلکه نیاز به اثبات دارد و ایشان هیچ دلیلی
برای اثبات آن بیان نکردهاند! همچنین هیچ توضیحی ندادهاند که به چه دلیل و
با استناد به چه شواهدی درک آیتالله مصباح را از آنچه که فرهنگ و تمدن
غرب مینامند، سطحی و مخدوش میدانند! ای کاش به جای این سخنان نادقیق و
ناسنجیدنی، مورد یا مواردی از سخنان ایشان را برای اثبات مدعای خود ذکر
میکردند!نکته دوم: گفتهاند نظرات
آیتالله مصباح «درباره علوم انسانی در حدّ سفارشهایی اخلاقی یا نظراتی
کلی و انتزاعی بود.» اولاً، خوب است جناب ایشان بدانند که ایده «علوم
انسانی اسلامی» بحثی ناظر به «فلسفه علوم انسانی» است و نه «مسألهای از
مسائل علوم انسانی»! ثانیاً نمیدانم جناب ایشان چه فهمی از «علوم انسانی»
دارند و چه میزان از آثار علامه مصباح را مطالعه کردهاند که چنین قضاوتی
را درباره ایدههای ایشان در علوم انسانی دارند. آیا اطلاعی از اندیشههای
ابتکاری ایشان در انسانشناسی اسلامی، حقوق اسلامی، اخلاق اسلامی، تعلیم و
تربیت اسلامی، مدیریت اسلامی و امثال آن دارند و با این حال همه آنها را
«صرفاً سفارشهایی اخلاقی یا نظراتی کلی و انتزاعی» میدانند؟! فی المثل
آیا نظریه تعلیم و تربیت اسلامی علامه مصباح را صرفاً سفارشی اخلاقی
میدانند؟!نکته سوم: گفتهاند علامه
مصباح درک درستی از نظریه «ادراکات اعتباری علامه طباطبائی» نداشته است!
برای اینکه میزان درستی این سخن را بتوانیم بسنجیم کمترین انتظار از جناب
دکتر مصلح این است که اولاً، «درک درست» از نظریه ادراکات اعتباری علامه
طباطبائی را مشخص کنند! ثانیاً «معیار درستی درک خودشان» را بیان کنند؛
ثالثاً، معیار نادرستی درکهای دیگران را تعیین کنند. رابعاً، درک علامه
مصباح از این نظریه را تقریر کنند؛ خامساً، معیار درستی فهم خودشان از
نظریه علامه مصباح را بیان کنند و در گام ششم مشخص کنند که درک علامه مصباح
از نظریه علامه طباطبائی نادرست بوده است!نکته
چهارم: گفتهاند عنوان «علوم انسانی اسلامی» در حد یک «تمنا و درخواست»
است و یا «ترکیبی متناقض»! چنین سخنی نشان میدهد که ایشان از ادبیات تولید
شده درباره این ایده در چندین دهه اخیر، مطلع نبوده و نیستند. تقاضا
میکنم دست کم کتاب «رابطه علم و دین» علامه مصباح را، به عنوان یکی از
پرشمار کتابهایی که در این موضوع نگاشته شده است، مطالعه کنند و سپس
درباره این قضاوت خود به داوری بنشینند!نکته
پنجم: گفتهاند آیتالله مصباح «تصور میکرد که با قدرت عریان و فرمایشی
میتوان علوم انسانی را دگرگون ساخت و به خدمت گرفت.» این هم نشان میدهد
که متأسفانه جناب ایشان هیچ (یعنی هیچ) اطلاعی از اندیشهها و اقدامات
علامه مصباح درباره علوم انسانی اسلامی ندارند! این نسبت چه تناسبی با
اقدامات و اندیشههای کسی دارد که نزدیک به پنج دهه از عمر خود را (از سال
۱۳۵۳ تا واپسین روزهای عمرشان) صرف تأسیس نهادهای علمی و آموزش و پژوهش و
تربیت دانشجو و پژوهشگر در این موضوع کرده است؟!نکته
ششم: نوشتهاند «اگر ضرورتاً امر دائر بر تعیین روزی با عنوان روز «علوم
انسانی اسلامی» باشد، حضرت آیتالله جوادی آملی احقّ عالمان معاصر برای
چنین عنوانی است». این بنده مفتخر به تلمذ در محضر آیتالله جوادی آملی
بودهام؛ اما این سخن نشان میدهد متاسفانه ایشان اطلاعی از اندیشههای
آیتالله جوادی هم ندارند. ای کاش یک بار، فقط یک بار، مهمترین کتاب ایشان
در این موضوع یعنی «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» را مطالعه میکردند تا
متوجه میشدند اساساً ایده و دغدغه اصلی ایشان در «علم دینی»، علوم طبیعی
دینی است و نه علوم انسانی دینی!مجدداً
آمادگی خود را برای گفتگو و مناظرهای علمی با جناب دکتر مصلح در موضوع
ایده علوم انسانی اسلامی و بررسی دیدگاههای علامه مصباح یزدی اعلام
میکنم. تعیین مکان و زمان این گفتگو را بر عهده جناب دکتر مصلح میگذارم.
نکاتی در باره «علوم انسانیِ اسلامی» و آیتالله «محمدتقی مصباح»
علی اصغر مصلح
مرحوم آیتالله مصباح درکی سطحی و مخدوش از فرهنگ و تمدن غرب و به خصوص فیلسوفان مدرن و معاصر داشت و نظرات وی در باره علوم انسانی در حدّ سفارشهایی اخلاقی یا نظراتی کلی و انتزاعی بود.
مصباح حتی مهمترین نظریهٔ شکلگرفته در فلسفه اسلامی معاصر، یعنی نظریه «ادراکات اعتباری علامّه طباطبائی» را که میتوانست مبنائی فلسفی برای گفتگو در باره علوم انسانی معاصر باشد، به درستی درنیافتهبود و با استاد خود در این باره مخالفت جدی داشت.
اگر مراد از «علوم انسانی» در عنوان «علوم انسانی اسلامی»، علوم انسانی (Humanities) شکلگرفته در دانشگاههای مدرن باشد، «علوم انسانی اسلامی» هنوز تحقق و تعینی ندارد و این عنوان را یا باید در حدّ یک «تمنا و درخواست» بدانیم و یا آن را ترکیبی متناقض تلقی کنیم.
مهمترین دریافت درست آیتالله مصباح از علوم انسانی این بود که «علوم انسانی» نسبتی با قدرت دارند. اما چون قدرت در زمان معاصر را آنطور که متفکرانی چون فوکو دریافتهبودند، درک نکردهبود، تصور میکرد که با قدرت عریان و فرمایشی میتوان علوم انسانی را دگرگون ساخت و به خدمت گرفت.
اگر ضرورتاً امر دائر بر تعیین روزی با عنوان روز «علوم انسانی اسلامی» باشد، حضرت آیتالله جوادی آملی احقّ عالمان معاصر برای چنین عنوانی است؛ هر چند بر نظریات ایشان در باره علوم انسانی نیز نقدهای جدی وارد است.
کاش به جای تعیین عنوانها، آن هم چنین غیرقابل دفاع، به بحرانهایی توجه میشد که ناشی از آسیبهایی است که به علوم انسانی دانشگاهی رسیده است. وضع توسعهنیافتگی و بحران در محیطزیست و آموزشوپرورش و اقتصاد و مدیریت و فرهنگ، تا حدّ زیادی ناشی از نحیف و ناکارآ شدنِ علوم انسانی است.
کاش روحانیت محترم به یکی از آزمونهایی که در آن قرار گرفته، توجه بیشتری میکرد و در این زمینه تقوا پیشه میساخت. اولین عنوانِ قرین «روحانیون»، «علما»ست و اولین شرطِ عالم، خودآگاهی به قلمرو علم خویش است. عالمان دین در صورتی میتوانند در علوم انسانی مدرن اظهارنظر کنند که آن علوم را از صاحبان اصلیِ آن آموخته باشند. در غیر این صورت با اعتبار روحانیت که قرنها با زحمت عالمانی چون علامه طباطبائی به دستآمده، بازی خواهند کرد.
مشفقانه با دکتر مصلح
۱.من هم از نامگذاری روز وفات آیت الله مصباح به روز علوم انسانی تعجب کردم البته نه به دلایلی که آقای دکتر مصلح گفته اند، و صد البته من هم مثل ایشان آیت الله جوادی آملی را نماینده بهتری برای نظریه علم دینی می دانم.
۲.انصاف این است که نقد آقای مصلح به مرحوم مصباح کاملا سیاست زده و سطحی است. مشخص است که ایشان هم آیت الله مصباح را از روزنه مباحث سیاسی و رسانه ای می شناسند و سری به اندیشه های ایشان نزده اند.بله می توان چشم بسته درباره هر طلبه ای گفت: «درک عمیقی از علوم انسانی و غرب وووووو ندارد» و این حرف در بسیاری موارد صادق است. اما وقتی این چشم بندی از سوی عضو با سابقه نظام آکادمی ما درباره شخصیتی علمی انجام می شود باید قدری ایستاد و تامل کرد!
۳. ما را خوش بیاید یا نیاید آیت الله مصباح نسبت به هم نسلان خود بیشتر با اندیشه های غربی آشنا بودند، این را نه به قرینه مباحثاتشان با آقای ملکیان یا لنگن هاوزن، بلکه به شهادت دروس جوانی ایشان با عنوان آموزش فلسفه میگویم. در مباحثی که ایشان در جوانی گفته اند و ظاهرا همانها بن مایه کتاب آموزش فلسفه است اطلاعات ایشان و دقت ایشان در بیان مباحث غربی قابل توجه است پس از آن هم مراودات و مباحثاتی که در موسسه امام خمینی شکل گرفت این آشنایی را بیشتر کرده است. نمی گویم ایشان متخصص در فلسفه غرب هستند یا گزارش قابل اعتمادی از فلسفه غرب می کنند، اما قطعا این ادعا که «آیت الله مصباح درکی سطحی و مخدوش از فرهنگ و تمدن غرب و فیلسوفان معاصر داشت» سخن منصفانه ای نیست.
۴. اما درباره نظریه اعتباریات، امروز از نظریه اعتباریات علامه طباطبایی نه علوم انسانی در می آید و نه اخلاق. اگر کسی دلمشغول این نظریه است تنها چیزی که حق مطلب را ادا می کند روضه خوانی برای نظریه اعتباریات است که همین اندک آورده حوزویان در عرصه اندیشه که می توانست قبسی در مسیر رفع برخی معضلات باشد توسط برخی اصحاب دانشگاه و حوزه به چنان سخافتی دچار شده که امروز خجالت می کشیم بگوییم نظریه اعتباریات را یک فیلسوف اسلامی ارائه کرده. (قبلا سیاهه ای درباب این فهم از نظریه اعتباریات نوشته ام)تبدیل نظریه اعتباریات به یک نسبی گرایی بی در و پیکر فقط از آکادمی ابتذال زده بر می آمد!از اسوء حال آن قلیل عمامه به سر که دنبال آن یاوه های دانشگاهی رفته اند چیزی نمی گویم.
۵.آقای مصلح اگر از راه اندیشه ها و افکار، آقای مصباح را می شناختند می دیدند که اتفاقا ایشان در مساله نظریه پردازی در علوم انسانی جزو کم کارترین های حوزه علمیه هستند. آنچنان دغدغه ای که دیگران در بسط نظریه های علم دینی داشتند، در ایشان سراغ نداریم.( نقد غرب و بسط مباحث جدید غیر از بسط نظریه های علم دینی است) کسی که در خود آثار آقای مصباح دقت کند خواهد یافت که ایشان اصلا چیزی به اسم نظریه علم دینی ندارند. آنچه بود راهبردی در جهت تهذیب علوم غربی و کاربست آن بود. وگرنه کسی چون آقای مصباح اگر نظریه علم دینی می داشت قطعا جدی تر از این حرفها وارد میدان می شد. آن کتاب ناکام هم که از گفته های جسته گریخته ایشان در این موضوع جمع شده بر اهل دقت پوشیده نیست که بیشتر نقد نظریهای موجود علم دینی است تا ارائه رویکردی بدیل برای آنها.( قبلا درباره این ادعا چند خطی نوشته ام)لذا اگرچه از آن شورای محترم به دلیل این نامگذاری متعجبم اما مگر از چنین جمع های کم فایده گزارش پرکن چیز دیگری انتظار داریم! اما چنین برداشتی سطحی و رسانه زده از استاد پر سابقه آکادمی را کجای دلمان بگذاریم؟
۶. آنچه گفته شد فقط از باب حفظ شان علم و عالم بود وگرنه بنده بارها و به شکل های مختلف نقد خودم را نسبت به نظریه های علم دینی و بی ثمر بودن آنها نوشته و گفته ام.در آخر از توصیه ای که آقای دکتر مصلح فرمودند استقبال می کنم و همه را دعوت می کنم که اندیشه را از سرچشمه بگیرند نه جای دیگر