نمای رومی و رسالت شورای فرهنگ عمومی

نمای رومی و رسالت شورای فرهنگ عمومی
سخنان دکتر امامی دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور در دویست‌وچهلمین جلسه‌ی این شورا در کرمان ـ به ویژه آنجا که از «پتّه» و پیشینه‌ی گران‌سنگ آن یاد کرد ـ چنان آه از نهاد این دلسوخته‌ی امور اجتماعی و سودازده‌ی پهنه‌ی کرمان و کرمان‌شناسی در‌آورد که اگر به حرمت جلسه و حضور فرزانگان حاضر در آن نبود، برمی‌خاستم و چنان روضه‌ای می‌خواندم و ندبه‌ای سر می‌دادم که چشمی بی‌اشک نماند.
 این سخنان دردآلود و پیش از آن مصیبت نامه‌ای که امام‌جمعه محترم شهرمان قرائت کردند، ارواح ملکوتی دو اسطوره‌ی فرهنگ و ادب دیارمان را به جلسه آورد، یکی حضرت حافظ بود که دُرّ غزل می‌سُفت و می‌گفت:

«سال‌ها دل طلب جام‌جم از ما می‌کرد  و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد»

نامور دیگری که نظم‌آفرینی می‌کرد عارف واقف، حضرت مولانا بود که می‌فرمود:

«عاقلی جز پیش‌بینی بیش نیست   وای آن‌کو عاقبت‌اندیش نیست»

به سخنی دیگر، کلام منظوم این دو آفتاب ادب، جان‌مایه‌ی سخنان دکتر امامی و امام‌جمعه و استاندار محترم بود.

دکتر امامی ضمن اشاره به فعالیت‌های کمیته‌ی پوشش و مد لباس و تلاش دست‌اندرکاران این مجموعه برای ساماندهی لباس بانوان، آن‌گونه که جنبه‌های سنتی، اسلامی و وزانت و زیبایی را دارا باشند گفت، به عنوان نمونه چرا نباید همین پته کرمان با آن همه ارزش‌های هنری و زیبائی‌های اصیل ایرانی، به عنوان پوشش خانم‌ها، مورد استفاده قرار گیرد؟

در اینجا آرزو کردم ای کاش مجالی بود تا عقده‌ی دل می‌گشودم و می‌گفتم: جانا سخن از زبان ما می‌گویی، اما این اشاره، حدیث قطره و دریاست. زیرا این دست‌آفرید گران‌سنگ که ردّ پای تاریخ هنر و نشان بردباری و نگرش اقتصادی زنان کرمانی است، کوله‌باری از ارزش‌های تاریخی را نیز با خود همراه دارد، تا آنجا که هفتصد سال پیش وقتی مارکوپولو جهانگرد ونیزی به کرمان آمد و این صنعت دستی زنان کرمان را دید، چنان شیفته شد که بارها در سفرنامه‌ی خود از آن یاد کرد.

اگر سری به موزه شاه نعمت‌الله‌ ولی بزنید و پته‌ای که در روزگار قاجار و به سال 1285 قمری دوخته شده را ملاحظه بفرمایید، آن وقت درمی‌یابید که دفاع شما در این مورد، عین صواب است. آنچه باقی می‌ماند این‌که:

در روزگار کنونی رواج این هنر می‌تواند زمینه‌ی اشتغال صدها بانوی بیکار و خواهان کار را فراهم سازد.

با عرضه‌ی تولیدات بایسته و فرهنگ‌سازی، پوشش مناسبی برای زنان‌مان طراحی شود.

و از همه مهم‌تر، از مرگ این هنر ارزشمند که متأسفانه به‌وسیله‌ی برخی زنان مهمان از کشورهای همسایه و دوخت بسیار مبتذل آن، می‌رود تا از گردونه‌ی صنایع‌دستی حذف شود، دوباره جان بگیرد و با یک اقدام، چندین و چند هدف متعالی تحقق یابد.

جناب امامی، اصلاً چرا به صنعت دستی دیگر کرمان یعنی شال، اشاره نکنیم که نه تنها روزگاری قامت‌آرای بزرگانی چون امیر کبیر بود و اتابک‌ها و صدر اعظم‌ها به پوشیدن آن فخر می‌فروختند، بلکه ملکه مادام دورلئان و آن‌دوطریش منتظر بودند تا «تاورنیه»ها از راه برسند و آن را برایشان سوقات ببرد و با پوشیدن آن به خود ببالند و برای شاهزادگان دیگر پُز بدهند.

تاورنیه در سفرنامه خود می‌نویسد: «در اواخر سال 1647 م در سفر سوم به ایران، من دو طاقه از آن شال‌های لطیف اعلا را تهیه کرده، به فرانسه آوردم، یکی را به ملکه والده مرحومه شاه (آن دو طریش) و دیگری را به (مادام لادوشس دورلئان) تقدیم کردم». چه شد که همه‌ی این ارزش‌ها را از دست دادیم، یعنی گوهر شب چراغ خود را با خرمُهره‌های بی‌بها سودا کردیم تا آنجا که نگاه زنان و دختران ما به دست مشتی غربی غریب با فرهنگ ایرانی و اسلامی است تا برایشان الگوسازی کنند. آری برادر، آن‌ها که روزگاری ریزه‌خوار نعمت ما بودند، حالا دانه می‌پاشند و دام می‌گسترند.

تلگرافچی فرنگی که در سال 1879 م 1297 هـ ق برای کشیدن خط تلگراف به کرمان آمده و چند هفته‌ای در شهر گردش کرده، می‌نویسد: «شالبافخانه زیاد و 15000 شالباف دارد». او این رقم را به تفکیک محله‌های شهر آورده که جای تردید باقی نگذارد. «گلیدو نیو کومن»، که در رأس یک هیات تجاری از انگلیس به کرمان آمده، می‌نویسد، تولید شال کرمان در سال به 000/60 لیره استرلینگ می‌رسد. سرپرسی سایکس نیز به همین رقم اشاره می‌کند و ... زمانی که المکتفی، خلیفه عباسی در بغداد از دنیا رفت، هیجده هزار طاقه شال کرمان در انبارش بود، شال‌هایی که برای پوشش بزرگان حکومت به آن‌ها هدیه می‌داد.

اجازه دهید، بیش از این، دل شما را به درد نیاورم، تنها به این نکته اشاره می‌کنم که بنا به روایت جهانگردانی چون لوریمر و سایکس و... زنان بزرگ انگلیس، اگر در کمد لباس خود، پوششی از شال کرمان نداشتند، آن را ناقص می‌دانستند و حالا کار ما به جایی رسیده که اگر زنان و دختران ما تی‌شرت یا کت و دامنی با بَرند شرکت‌های انگلیسی یا فرانسوی نداشته باشند، آه و ناله سر می‌دهند.

«مر این گفته را گر بود ناصواب بسوزان به آتش، بشویان به آب»

نمی‌دانم پاسخ امیرمؤمنان علی علیه‌السلام را چگونه خواهیم داد که فرمود: «وای بر مردمی که از همه‌ی نعمت‌ها و زمینه‌های مناسب زندگی برخوردارند، اما به‌خاطر ندانم‌کاری، می‌نالند و افسوس می‌خورند».

اما جناب آقای دکتر امامی، «اگر دردم یکی بودی چه بودی»؟، به جنابعالی یادآور می‌شوم که از هم‌اکنون به فکر تشکیل کمیته‌ی ساماندهی آوارگان فرونشست زمین باشید، با این توضیح که اوائل انقلاب، برخی از کسانی که معتقد بودند سخنان کارشناسان و متخصصین، محلی از اِعراب ندارد و جامعه، تنها متعهد می‌خواهد نه متخصص، روی کاغذ سیگار، مجوز حفر چاه عمیق در مناطقی را صادر می‌کردند که سال‌ها به عنوان مناطق ممنوعه شناخته شده بودند. هر چه کارشناسان فریاد زدند که این اقدام‌ها، فاجعه‌ی فردا را از پی خواهد داشت، کسی توجه نکرد، در این وانفسا، برخی مدیران آب‌منطقه‌ای نیز با دریافت رشوه‌های آنچنانی، و صدور مجوز چاه، این آتش را شعله‌ورتر کردند، و بعد به کشور آمریکا فرار کردند.

بالاخره در این آشفته بازار، سودجویانی که منتظر پیدایی چنین وضعیتی بودند، شبانه چاه غیرمجاز حفر کردند تا از این کاروان ویرانگر عقب نمانند، نتیجه‌ این‌که تمام قنات‌هایی که هزاران سال نیاکان ما با تمامی خسّت آسمان و قلّت نزولات، با آن‌ها زندگی کردند و به کشاورزی پرداختند و حیات آفریدند، همه و همه خشک شد و امروز استان با هزاران حلقه چاه غیرمجاز روبه‌روست که نه راه پس دارد، نه راه پیش. آن‌ها چنان این دیار را شخم زدند و آخرین قطره‌های خون زمین را مکیدند که فرونشست زمین در کرمان آغاز شده و دکتر زینی‌وند، بارها این نکته را یادآور گردیده و هشدار داده است، کما این‌که یکی از مجموعه‌های دانشگاه شهید باهنر، گرفتار این فاجعه شده و مهندسین در تلاشند تا به گونه‌ای آن را مهار کنند.

اینجاست که باید عرض کنم:

«خانه از پای بست ویران است  خواجه در بند نقش ایوان است»

من و شما از اندوه بی‌توجهی به هنر‌هایی چون پته و شال سخن می‌گوییم، در حالی که...

حالا عنایت فرمودید که چرا مدعی شدم روح مولانا در جلسه‌ی شورا حاضر بود و فریادش به عیّوق می‌رسید که:

«عاقلی جز پیش‌بینی هیچ نیست   وای آن‌کو عاقبت‌اندیش نیست»

نمای رومی: قریب پنج سال پیش، به پیشنهاد علیرضا رزم‌حسینی استاندار وقت کرمان، اتاق فکری با عضویت تعدادی از پزشکان، مهندسان، کارشناسان شهرسازی و خبرگان ترافیک و... تشکیل شد که هفته‌ای یک شب دور هم جمع می‌شدند و به پژوهش و کارشناسی مسائلی می‌پرداختند که به‌طور غیرمستقیم با موضوعات قابل طرح در شورای فرهنگ عمومی ارتباط داشت و در واقع بازوی این شورا به شمار می‌رفت و مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بانی و عضو آن بود.

به یاد دارم که در این اتاق فکر، فریاد اهل نظر بلند بود که در شهر کویری کرمان و با عنایت به وجود مصالح ساختمانی بومی و متناسب با موقعیت جغرافیایی این سرزمین مانند آجر، چرا باید از نمای رومی و سقف شیروانی و طرح‌هایی به شکل بُرج‌العرب با شیشه و آلومینیوم و مصالح وارداتی رایج شود؟ بناهایی که هویّت معماری ما را از بین می‌برد، سنت‌ها را نابود می‌کند، به صنعت گردشگری لطمه می‌زند، میزان انرژی چندین برابری را برای گرم کردن و خنک کردن صرف می‌کند و...

در بخش ترافیک و دیگر موضوعاتی که شاید شورای فرهنگ عمومی فرصت پرداختن به همه‌ی آن‌ها را نداشت، هم بحث کارشناسی می‌شد، و هم جغرافیدانان و تاریخ‌نگاران و مردم‌شناسان عضو، آن‌ها را نقد و حلاجی می‌کردند و در نهایت پیشنهادات این اتاق در اختیار شورا قرار می‌گرفت، اما افسوس که پس از مدتی تعطیل شد، چون کسانی که با سوءاستفاده و رانت‌های گوناگون و ساخت‌وسازها و صدور مجوزهای آنچنانی و... هویت این دیار را مخدوش کردند، با قدرت‌طلبی، این مجموعه را از گردونه خارج نمودند تا مانعی بر سر راهشان نباشد. کجا هستند نیاکانی که با همه‌ی تنگناها، چنان زیستند و آن‌گونه به فکر آیندگان بودند که سرزمینی بهتر از آنچه تحویل می‌گرفتند، عرضه می‌کردند؟ افسوس که ما فرزندان ناخلف چنین انگاشتیم و چنان عمل کردیم که گویی کرمان و ایران را فردایی نیست!

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.