راهبردها و رویکردهای ساماندهی فرهنگی
مصوب جلسه شورای فرهنگ عمومی مورخ 1377/11/26
به رغم تجربة بیست ساله در زمینة اقدامات فرهنگی ـ چه به صورت پراکنده و چه در قالب برنامههای پنجساله ـ جمعبندی مدون و روشنی از مبانی، اهداف و نتایج این اقدامات در دست نیست. در طول این سالها، به دلیل فعالیتهای فرهنگی از یک سو و تحولات اجتماعی از سوی دیگر، دگرگونیهای مهمی در بخش فرهنگ پدید آمده است، که به نوبة خود رویکردها و پنداشتهای مربوط به برنامهریزی فرهنگی را متأثر ساخته است. این تحولات به ناگزیر تغییراتی را در مبانی، اهداف و دامنة برنامهریزی فرهنگی ایجاب میکند. هر نوع تلاش برای برنامهریزی فرهنگی، بدون ملاحظه این دگرگونیها، ثمربخشی کافی را در پی نخواهد داشت. با وجود آن که مباحثی از سوی افراد و در چارچوب دیدگاههای مختلف در این زمینه ارائه شده که ناظر به تحولات و نیازهای فرهنگی است، لیکن به دلیل خصلت پراکندة این مباحث، صورتبندی روشنی از دغدغههای اصلی فرهنگ و پاسخهای بدیل در دست نیست.
اکنون که در آستانه تدوین طرح «ساماندهی فرهنگی» و تدوین «برنامه پنجساله سوم» قرار داریم، فرصت مناسبی است تا اهداف و دغدغههای اصلی فرهنگ، تدقیق و تصریح شود.
گردهمایی «راهبردها و رویکردهای ساماندهی فرهنگی» این امکان را فراهم میکند که از یک سو، تجربه اقدامات فرهنگی در طول دو دهة انقلاب ارزیابی و جمعبندی شود، و از سوی دیگر با اتکا به تغییرات اجتماعی و سیاسی، اهداف فرهنگی و مبانی برنامهریزی مورد بررسی قرار گیرند. هدف اصلی از برگزاری گردهمایی، صورتبندی دیدگاههای مختلف دربارة مهمترین مسائل پیش روی برنامهریزی فرهنگی است.
براثر این تحولات، صحنة فرهنگی کشور تغییر یافته است. این تغییر صحنة پرسشهای متفاوتی را پیش روی برنامهریز فرهنگی قرار میدهد. هر نوع تلاش در جهت برنامهریزی فرهنگی میباید وضعیت خود را در برابر این پرسشها روشن کند:
1 ـ کانون اصلی برنامهریزی فرهنگی کدام است؟ در این زمینه دو دیدگاه اصلی قابل تشخیص است. یک دیدگاه معتقد است برنامهریزی فرهنگی میباید از ورود به بخش محتوایی و مضامین فرهنگ پرهیز کند و تأکید خود را بر توسعه کالاهای فرهنگی و افزایش تولید و مصرف کالاهای فرهنگی بگذارد. مفهومی که شاید تا اندازهای بتواند گوهر این دیدگاه را نشان دهد، «توسعه فرهنگی» است. در مقابل، دیدگاه دیگر معتقد است هدف برنامهریزی فرهنگی، اتخاذتدابیر و سیاستهای معطوف به محتوای فرهنگ است. هدف این تدابیر آن است که ارزشها و نگرشهای مثبت، مطلوب و آرمانی را تقویت کند و پارهای از ارزشهای منفی و غیرآرمانی را از صحنه نظام فرهنگی خارج کند.
2 ـ جایگاه دولت در برنامهریزی فرهنگی و دامنة اثرگذاری آن کجاست؟ در این زمینه نیز دو دیدگاه قابل تشخیص است. یک دیدگاه معتقد است که دولت به دلایل مختلف نمیتواند نقش مؤثری در تغییرات محتوایی فرهنگ ایفا کند. این امر از یک سو به دلیل کاهش منابع مالی دولت واز سوی دیگر حضور کالاها و رسانههای رقیب است. همچنین هنگامی که دولت در صدد گسترش نوع خاصی از فرهنگ برمیآید، به دلیل خصلت ابزاری و تبلیغاتی این نوع فرهنگ در جهت اهداف سیاسی، نوعی مقاومت را در میان مخاطبان فرآوردههای فرهنگی ایجاد میکند. علاوه بر این کنترل فیزیکی برای ممانعت از گسترش کالاهای فرهنگی رقیب، کارآیی خود را بیش از پیش از دست میدهد. لذا این دیدگاه برآن است که دولت باید از ورود به تغییرات محتوایی پرهیز و دامنة دخالت در فرهنگ را محدود کند.
دیدگاه دیگر بر آن است که مطابق ارزشهای برآمده از انقلاب، اصول قانون اساسی و نیز اصول سیاست فرهنگی، دولت متولی گسترش فرهنگ دینی و توسعهای است. دولت برای تخصیص منابع خود ناگزیر نیازمند معیارهایی است. دولت نمیتواند نسبت به تمام خرده فرهنگها موضعی یکسان اتخاذ کند. به همین دلیل در گسترش فرهنگ دینی و فرهنگ ملی ـ در برابر هویت خاص و کوچک ـ مسؤولیت دارد.
3 ـ مبانی و معیارهای انتخاب سیاستها و فعالیتها کدام است؟ هر نوع برنامهریزی فرهنگ نیاز به معیارهایی جهت انتخاب فعالیتها و طرحها دارد. به عبارت دیگر هر نوع برنامهریزی مبتنی بر نوعی ایدئولوژی است. این معیارها که گاه از آن با عنوان سیاست فرهنگی یاد میشود، برنامهریز را در جهت انتخاب بین شیوهها و مسیرهای بدیل یاری میکند. در این زمینه دو دسته معیار وجود دارد. معیارهای فردگرایانه مبتنی بر مصلحت ملی و جمعی، و اولویت نیازها و خواست مخاطبان در یک سو، و معیارهای جمعگرایانه مبتنی بر مصلحت ملی و جمعی و اتکا به اصول ملی و مورد وفاق در سوی دیگر، از این جمله است.
4 ـ ضرورت فرهنگ و رابطة آن با بخشهای دیگر: در حال حاضر این پرسش در پارهای از محافل اجرایی و علمی مطرح است که با توجه به محدودیت منابع و تنشهای ناشی از فعالیت فرهنگی، چه ضرورتی برای تخصیص منابع در این بخش وجود دارد. به عبارت دیگر، مشکلات کشور هماکنون مشکلات اقتصادی و روزمره است و پرداختن به فعالیت فرهنگی و تخصیص منابع در این فعالیتها، امری غیرضروری است، چرا که فرهنگ فعالیت تجملی و ثانویه است. در برابر آن، دیدگاه دیگر کارآمدی و نتیجهبخش بودن برنامهریزیهای اقتصادی را منوط به فرهنگ میداند و بر این نظر است که نادیده گرفتن آن از کارآیی و ثمربخشی برنامههای اقتصادی میکاهد.
5 ـ مبانی نظری برنامهریزیهای فرهنگی کدام است؟ هر مفهومی از فرهنگ، الزامات برنامهای خاص خود را دارد. اگر فرهنگ را به معنای شیوة زندگی تعریف کنیم، برنامهریزی فرهنگ دامنهای وسیع پیدا میکند و به لحاظ نظری، این نوع برنامهریزی تمامی اجزأ شیوه زندگی را در برمیگیرد. اگر فرهنگ را در معنای سازمانهای تولید کننده معنا و محصولات آن در نظر بگیریم، حوزة برنامهریزی به کالاهای فرهنگی محدود میشود.
6 ـ دستاوردهای اقدامات و برنامههای فرهنگی در چند دهة اخیر چه بوده است؟ در شرایط مختلف اجتماعی سیاسی، چه نوع اهداف فرهنگی مد نظر بوده است و عملاً برنامههای فرهنگی تا چه حد، به اهداف خود دست یافتهاند و میزان موفقیت آنها را با چه عاملی میتوان توضیح داد؟ این پرسش کمک میکند تا اهداف برنامهای واقعبینانهتری برای برنامه «پنج ساله سوم» انتخاب شود.
بر این اساس، محورهای زیر برای گردهمایی در نظر گرفته شده است:
- مبانی مفهومی و نظری فرهنگ و الزامات برنامه آن
- بررسی و ارزیابی تجارب برنامهریزی فرهنگی در ایران (دوره قاجار، پهلوی و پس از انقلاب اسلامی)
- اهداف اصلی برنامهریزی فرهنگی: توسعه فرهنگی یا فرهنگ توسعه
- جایگاه دولت در برنامهریزی فرهنگی و دامنة اثرگذاری آن
- مسأله شناسی در حوزة فرهنگ معاصر ایران
- اقتصاد فرهنگ
پیام رئیس جمهور پیرامون ساماندهی فرهنگی
مصوب 1377/11/26
دو دهة پرفراز و نشیب از عمر انقلاب اسلامی را پشت سرگذاشتهایم و اکنون در آستانة دهة سوم انقلاب ، هنگامی که به گذشتهها مینگریم، نشاط و تحول در زندگی فرهنگی را به خوبی مشاهده میکنیم. انقلاب اسلامی، توانست مشارکت در زندگی فرهنگی را گسترش دهد، تعداد زیادی از آحاد جامعه را به عرصه تولید فرهنگی وارد کند و فرهنگ در این مدت به میان تودههای وسیعتری از مردم راهیافت و دسترسی به آفریدههای فرهنگی فزونی گرفت. واقعیت تحول فرهنگی در ایران، مسائل جدیدی را پیش روی مدیریت فرهنگی قرار میدهد. معنای تحول فرهنگی برای مدیران و برنامهریزان این است که به شیوهها و تدابیر جدیدی در این زمینه بیندیشند. سیاستگذاران در این زمینه تحول یابنده باید دو موضوع را در صدر توجه خود قرار دهند. از یک سو در مقام سیاستگذاران فرهنگی یک حکومت دینی، هدف گسترش فرهنگ دینی و تقویت اخلاق و اندیشه محمدی (ص) را بر عهده دارند و در عین حال باید به پیامدهای سیاستها و برنامههای خود در عرصه دین حساسیت داشته باشند و از سوی دیگر باید شیوهای از مدیریت و ساماندهی فرهنگی را تدوین کنند که فرهنگ را در مرزهای منجمد و بسته،محصور نکندو زمینه نشاط و شادابی و مشارکت همگان را در زندگی فرهنگی فراهم کنند، این امر مستلزم آن است که فرهنگ را تنها در بخش فرهنگ منحصر نکنند، و مجال آن را فراهم سازند که فرهنگ در تمام ابعاد زندگی حضور یابد. از این منظر میتوان گفت که سیاستگذار فرهنگی بیش از هر چیز درصدد آن است که منطق فرهنگ را که همانا بسط اندیشه و معرفت و گفتگو و تبادل است، فراهم کند. بسط عرصة فرهنگ است که به رشد دیگر بخشها نیز منتهی میشود. سخن پایانی آن که وظیفه سیاستگذار در یک معنای کلی هم صیانت از مرزهای فرهنگی و هم دگرگون سازی و متحول ساختن آن متناسب با مقتضیات روز است. این دو وظیفه در نسبت با دین است که وظیفه سیاستگذار فرهنگی را در حکومت دینی روشن میکند، دغدغه نسبت به گسترش باورها و اندیشههای دینی، توجه به پیامدهای سیاستها در عرصه دین و فراهم کردن مشارکت در زندگی فرهنگی و برخورداری هر چه بیشتر از آفریدههای فرهنگی است.
امیدوارم مباحث شرکت کنندگان فرهیخته در این گردهمایی بتواند راهگشای مسئولان و سیاستگذاران در تحقق این اهداف باشد، برای دستاندرکاران این حرکت مهم فرهنگی آرزوی توفیق و سلامتی دارم.
سید محمد خاتمی
رئیس جمهوری اسلامی ایران
1377/11/26